تو جونمی ....
چقدر کودکی ات رو دوست دارم، چقدر با تو بودن واسم لذت بخشه؛
از اینکه تو بغل خودم به خواب میری خوشحالم؛
از اینکه معصوم ترین موجود عالم کنارمه بزرگی خداوند رو حس می کنم و می بینم؛
وقتی به من می گی مامان جون، آرامشی می گیرم که قابل تصور نیست؛
وقتی می گی همه رو دوست داری خوشحال میشم که معنای دوست داشتن رو به خوبی درک کردی؛
این روزا دلتنگم...
ولی با تو ای امید زندگی مامان، همه چیز رنگ می گیره؛
با تو حتی تمام ناملایمات و دلتنگی ها کمرنگ و کمرنگ تر می شه؛
الینم؛
شدی تمام زندگی مامان، شدی تمام وجودم، تو که باشی همه چی خوبه ؛
تا همیشه ممنونتم ...
چون با تو لذت روئیدن و شکفته شدن،لذت مادر شدن و عشق ورزیدن رو دیدم و حس کردم؛
با تو لذت زیباترین لبخندها و لحظه ها رو حس کردم و داشتم؛
با تو از هیچ...، همه چیز شدن رو با تمام وجود احساس کردم؛
با تو من خوشبخت ترینم ...
من عشقت رو به همه دنیا نمیدم