آبان هم گذشت ...
خداروشکر 2 ماه از مهد رفتن دختر نازم به خوبی گذشت.
دختر نازم؛
رفتن به مهد، مربیهای مهربونت (مهنازجون و زهراجون)، دوستای توی کلاستون، بازی با بچهها و..... رو خیلی دوست داری.
کلی شعر یادگرفتی، نقاشی میکشی واسمون، قوانین راهنمایی و رانندگی، رعایت بهداشت، وسایل خطرناک، حیوانات وحشی و اهلی، و کلی چیزای خوب دیگه همه رو تا مربی مهربونت میگه زود یاد میگیری.
به همراه دوستای مهد رفتین سرزمین عجایب و کلی بهت خوش گذشت.
خلاصه اینکه خانومی شدی واسه خودت و من و بابا حمید به شما افتخار میکنیم.
دختریعنی برکت...
و زندگی ما با وجود تو عزیزم همیشه با برکته
خداوند وقتی به کسی دختر میدهد به او میگوید: به شکرانه این دختر، نماز شکر بخوان
انا اعطیناک الکوثر فصل الربک ...
و خدای مهربون رو شکر میکنم به خاطر اینکه دختر نازی به من داد که خیلی بیشتر از سن و سال خودش، همه چیز رو متوجه میشه و درک میکنه.
دختر نازم؛
بعداً شعرهای خوشگلی رو که یاد گرفتی اینجا میزارم تا همیشه واست یادگاری بمونه عزیزم.
دخترم با تو سخن می گویم
زندگی درنگهم گلزاریست
و تو با قامت چون نیلوفر،شاخه ی پر گل این گلزاری
من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم
گل عفت ، گل صدرنگ امید
گل فردای بزرگ
گل فردای سپید