بودن تو يعني خوشبختي
بعد از یک غیبت طولانی مامانی اومد تا دوباره واسه دختر گلش مطلب بنویسه تو این مدت اتفاقات زیادی افتاد عمه سمانه، خاله منصوره و خاله مهدیه ازدواج کردن که انشاالله هر سه تاشون خوشبخت بشن، نی نی خاله فیروزه (مبینا) دنیا اومد که الان شده همبازی و دوست شما وقتی خاله میره سرکار اونم میاد پیش شما و مامانی ( راستی از وقتی که کارگرای خونه مامانی بهش گفتن حاج خانوم شما هم با اون زبون شیرینت به مامانی می گی حاج خانوم و کلی مامانی ذوق میزنه و میگه جان حاج خانوم)، مامان جون (مامان بابا حمید) خونشونو عوض کردن و یک خونه بزرگ و خوشگل گرفتن که جون می ده واسه بازی شما و آرادجون، بابا حمید محل کارش عوض شد و منم تو اداره پستم عوض شد، عمو سعید هم کارشون عوض شد و از پیش رویاجون رفتن یه اداره دیگه و خدارو شکر همه این اتفاقاتی که افتاد خوب بود و از همه مهمتر اینکه دختر گلم روز به روز بزرگتر و خانوم تر میشه. الان دیگه کلی شعر بلدی، یاد داری تا 10 بشماری ، با تبلتت که بازی آموزشی می کنی اسم بعضی حیواناتو می تونی به انگلیسی بگی و کلی شیرین زبونی می کنی واسمون، قربونت بشم که بیشتر از سنت می فهمی و کارهایی که انجام می دی جلوتر از سن خودته. خلاصه اینکه شدی تمام زندگی من و بابا حمید، شدی چراغ خونمون، شدی همه دلخوشیمون تو زندگی. به عشق تو کار می کنیم، به عشق تو زندگی می کنیم و به خاطر تو و آینده تو تمام تلاشمونو می کنیم و روزی هزار بار شاکر خدای مهربونیم که تو رو بهمون هدیه داد.
گل نسبتی ندارد با روی دل فریبت
تو در میان گل ها چون گل میان خاری