الین جانالین جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 9 روز سن داره

نفس ماماني و بابايي

چشمها‌يت ...

چشمهايت مرا جادو مي‌كند، اي همه آرامش من من عاشق نگاه‌هايت هستم وقتي كه صورت مرا در ميان دستهاي كوچكت مي‌گيري و چشم به چشم‌هاي من مي‌دوزي عزيزترينم تو كه هستي من ديگر خودم را فراموش مي كنم ديگر مني نيست همه و همه تو مي‌شوند دنياي من باوجود گرم تو و خنده‌هاي تو هر روززيباتر مي‌شود اي همه هستي من   براي عاشق شدن كه بهانه‌هاي ريز و درشت لازم نيست براي عاشق شدن كافيست تو نگاه كني و من لبخند بزنم                       ...
29 تير 1392

روزهاي خوشبختي

سلام دختر نازم ببخشيد ماماني كه چند وقتيه به وبلاگت سرنزدم آخه اين روزا خيلي كارم زياده و حسابي توي اداره سرم شلوغه توي خونه هم كه چون از صبح پيشت نبوديم دوست داري باهات بازي كنيم و اجازه نمي‌دي عزيز‌دلم كاري انجام بدم وقتي هم كه شما مي‌خوابي منم از خستگي كنارت خوابم مي‌بره حتي بعضي روزا من زوتر از شما مي‌خوابم و بابايي مراقبته. الين‌جون الان كه دارم واست مي‌نويسم دقيقاً 33 روز ديگه تولد يكسالگيته باورم نمي‌شه اينقدر زود!! انگار همين ديروز بود كه انتظار اومدنت رو مي‌كشيديم و حالا يه شيطون ناز و بازيگوش كنارمونه ماشاالله اينقده انرژي داري و شيطنت مي‌كني كه ما به جاي شما خسته مي‌شيم، چ...
29 تير 1392

لبخند زیبای خدا

خدا رو شكر مي‌كنم كه تو رو بهمون داد شدي همدممون، شدي همه ی اميدمون واسه زندگي خداي  مهربونم ممنون كه بهمون يه بچه سالم دادي، ممنون كه بهمون دختر دادي ، خدايا ممنون كه بهمون همدم دادي، خدايا ممنون ممنون ممنون ... كه به واسطه الين روزي هزاربار شكرت ميكنيم و صدات ميزنيم. الين مامان نمي‌دوني چه حسي داشت ديشب كه يهويي گفتي ماما، تا خودِ خدا رفتم..... دخترم براي اولين‌بار اسم منو صدا زد، امروز دارم همش به تو فكر ميكنم، تو اداره، تو اوج كار، صدات تو گوشم مي‌پيچه ، ماما، ماماماما ..... خستگي‌هام كم ميشه، انرژي مضاعف مي‌گيرم دخترم خانوم شده، عزيزم داره بزرگ ميشه امروز كه دارم اين پست رو واست ميزا...
21 خرداد 1392

بابایی روزت مبارک

الین جان! دست گاهی فقط به معنای امنیت است. مثل دست «پدر»        تکیه گاهی است که بهشت زیر پایش نیست !!!!!!!!!!! اما همیشه به جرم پدر بودن باید ایستادگی کند و باوجود همه مشکلات لبخند بزند تا تو دلگرم باشی .... و اگر دخترم تو بدانی چه کسی کشتی زندگی را از میان موجهای سهمگین روزگار به ساحل آرام رویاهایت رسانده است بدون شک  پدرت را می پرستی عزیزم؛ خدا مادر را آفرید تا از خودگذشتگی را برای تو معنا کند و پدر را آفرید تا تکیه گاهی باشد محکم  در پیچ و خم های زندگی برای من و تو ..  دختر نازم, امیدوارم هیچگاه فراموش نکنی رنگ چشمان مادر و دست های پینه بسته پدرت را... &n...
2 خرداد 1392

مادر ای زیباترین فرشته خدا

با احترام، پيشكش به مادرگلم و مادر شوهر عزيزم تقويم را نگاه مي‌كردم يه گوشه ريز نوشته شده بود روز زن (مادر...) و من به اين بهانه مي‌نويسم: به احترام مادرم كه شبا نخوابيد تا من راحت بخوابم به احترام مادرم كه كهنه پوشيد تا من نو بپوشم به احترام مادرم كه گرسنه بود تا من سير باشم به احترام، به احترام , به احترام  ......     روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته من صبوری ! روز مادر يعنی به تعداد همه روزهای آینده من دلواپسی ! روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خواب‌های کودکانه من بیداری ! روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دست‌هایی که عمری به پای بالیدن ...
8 ارديبهشت 1392

وقتی مادر میشی

وقتی مادر میشی از همون روزهای اول بزرگ شدن بچه‌ات رو ثانیه به ثانیه جلو چشمات می‌بینی و اون ته‌ته‌های دلت دوست داری بزرگ بشه. بزرگ و موفق و هزاران آرزوي خوب واسش داري. وقتی هفته اول تو مطب دکتر برای چکاپ‌ نوزادت رو تو بغل گرفتی و مادر کنار دستیت ازت می‌پرسه کوچولوتون چند وقتشه؟ فوری جواب میدی ۳ روزشه حتی می‌تونی ساعتشو بگی, درحالیکه جای بخیه‌هات هنوز دارن ذوق ذوق می‌کنن اما تو خوشحالی از اینکه بالاخره بعد ۹ ماه بچه‌ات تو آغوشته وقتی چند وقت بعد تو همون مطب یه مادر دیگه ازت می‌پرسه کوچولوتون چند وقتشه؟ میگی ۴0 روز, در حالیکه چشمات از بی‌خوابیهای مکرر شبانه که قبلا...
3 ارديبهشت 1392

اولين مرواريد دختر نازم

روز اول فروردين 92 الين‌جون وارد ماه 8 زندگي خودش شد و اولين دندونش در اومد و مثل يه مرواريد زيبا توي دهان پرخنده قشنگش خودنمايي كرد و روز 11 فروردين هم دومين دندون دختر گلم دراومد. مباركت باشه نفسم          ميميرم ميميرم واسه برق چشات     ميميرم ميميرم واسه خنديدنت   میميرم ميميرم واسه ناز نگات     خدايا شكرت كه صدامو شنيدي و يه دختر سالم و به تمام معنا خانوم به من هديه دادي.   شکر خدای مهربون.... شکر که با مهربانی‌ات، چشمانت راروی...
27 فروردين 1392

موقع سال تحويل

موقع سال تحويل من و باباحميد جلوي تلويزيون نشسته بوديم و منتظر بوديم كه سال 92 رو اعلام كنن. الين جون هم خوابيده بود. به محض اينكه سال 92اعلام شد الين چشاشو باز كرد و به من و حميد لبخند زد (باورمون نمي شد انگار دخترمون هم ساعت سال تحويل رو مي دونست) بغلش كرديم و بوسيديمش و بعد هم بابا حميد به دخترمون اولين عيدي رو داد. بعداز ظهر هم رفتيم خونه ماماني الين هم واسه عيد ديدني و تبريك و هم واسه ديدن عموسعيد و زن عمو و آرادجون كه اومده بودن مشهد تعطيلات عيد رو كنار ما باشن.     اولين نوروز زندگيت مبارك گلم             تو را به تكرار تمام دوستت دارم ه...
20 فروردين 1392

یک سال گذشت ....

يك سال ديگه هم گذشت با همه خوبيها و بديهاش سال 91 با وجودي كه مشكلات و دردسرهاي زيادي واسمون داشت يكي از بهترين سالهاي زندگيمون بود كه براي هميشه توي خاطرمون حك شد سالي كه خداي مهربون يكي از بهترين فرشته هاشو به زمين فرستاد و به ما هديه داد. سال 91 سال تولد دخترمون الين. و نوروز رسيد اولين عيدي كه ما 3 نفري جشن گرفتيم . سال 92 در صورتي آغاز شد كه من، حميد و الين دركنار هم خوشبختيم و اين خوشبختي رو واسه همه آرزو دارم اميدوارم سال 92 سال پايان بديها و سال آغاز خوبيها براي همه باشه . آمين                  « الین» بهتری...
20 فروردين 1392