من به تو محتاجم ...
عاشقتم و دیوونه وار برایت می نویسم دیگه کمی مونده تا یک سالت بشه, یک سال.... سرشار از خوشبختی برای ما گذشت و بی خیال شدیم از تمام مشکلات با وجود نازنین تو و من چیزای زیادی یاد گرفتم در کنار تو
وقتی مادر شدم,
ياد گرفتم با یک دست همه چیز رو بردارم
وقتی مادر شدم,
یاد گرفتم عاشقانه دوست بدارم
وقتی مادرشدم,
یادگرفتم دلیل هر چیز رو بدون پرسیدن بدانم
وقتی مادر شدم,
یاد گرفتم چگونه از مادرم قدردانی کنم
وقتی مادر شدم,
یاد گرفتم هر تپش قلب چه معنایی دارد
وقتی مادر شدم,
یاد گرفتم باصبر و حوصله به حرفهای نامفهوم گوش کنم
وقتی مادر شدم,
یاد گرفتم فداکاری کنم
وقتی مادر شدم,
معنای دلشوره را فهمیدم, اضطراب مریضی تو یا نداشتن آنچه می خواهی برایم معنا پیدا کرد.
وقتی مادر شدم,
تازه معنی نگرانیها و اضطرابهای مادرم را فهمیدم,
که از کودکی نگران آینده من بود
وقتی برای قبولی من در کنکور دعا میکرد!
وقتی نگران شغل و آینده من بود!
وقتی نگران ازدواج من بود!
وقتی پشت در اتاق زایمان منتظر به دنیا آمدن تو بود!
و وقتی .....
و الین جان من تمام این آموخته ها را مدیون تو هستم.
در نگاهت چیزیست که نمی دانم چیست؟!
مثل آرامش بعد از یک غم, مثل پیداشدن یک لبخند, مثل بوی نم بعد از باران,
در نگاهت چیزیست, که نمی دانم چیست؟!
من به آن محتاجم